واقعاً کی مونده که بهش سلام کنم؟ خانم مدیر مرده، حاج اسماعیل گم شده، یکی یک دانه دخترم نصیب گرگ بیابون شده، گربه مرد، انبر افتاد روی عنکبوت و عنکبوت هم مرد، و حالا چه برفی هم گرفته، هر وقت برف میاد همچین دلم می گیره که دلم می خواد سرم رو بکوبم به دیوار. دکتر بیمه گفت هر وقت دلت گرفت بزن برو بیرون، گفت هر وقت دلت تنگ شد و کسی را نداشتی که درد دل کنی با خودت بلند بلند حرف بزن.
مشاهده لینک اصلی
میرزا رضا کرمانی را آوردند تو مجلس، گوش تا گوش اعیان و ارکان و اشراف نشسته بودند هی میگفتند: میرزارضا سلام کن. میپرسید: به کی سلام کنم؟