دههی ۵۰ میلادی است و تیلی دانیج به زادگاه خود در استرالیا بازمیگردد تا از مادر پیر و مجنونش مراقبت کند. مردم این شهر سالها قبل طیِ حادثهای او را از شهر بیرون راندند. پس از گذشت سالها، او به یک خیاط حرفهای در پاریس تبدیل شده و با دوختن لباسهای زیبا و باشکوه برای اهالی این شهر امرار معاش میکند. حالا او زنی زخم خورده و دردکشیده است که علی رغم همهی سختیهایی که از کودکی تاکنون متحمل شده با ارادهای قوی و شخصیتی قابل تحسین با تکیه بر تواناییهایش، با تفکرات تبعیضگرایی و باورهای غلط جامعه رودررو میشود. در میان همهی این مشکلات، ناگهان عشقی متولد میشود، عشقی که تن رنجور و زخمهای عمیق قلبش را التیام میبخشد تا بتواند درستترین تصمیم زندگیاش را بگیرد... ؛
خرید کتاب داستان خیاط
جستجوی کتاب داستان خیاط در گودریدز
معرفی کتاب داستان خیاط از نگاه کاربران
دوستانِ گرانقدر، این داستانِ زیبا، در موردِ انتقام گرفتنِ زنی به نامِ <تیلی دانیچ>، از مردمِ پست و خاله زنک و دروغگویِ شهرِ کوچکی به نامِ دانگاتار میباشد... البته فکر نمیکنم این کتاب ترجمهٔ فارسی داشته باشد
تیلی دانیچ که در داستان هرزگاهی او را با نامِ <مرتل> نیز میشناسیم، دختربچه ای بی پدر بوده که همراه مادرش زندگی میکرده است.. مردمِ شهر مادرِ تیلی را که مالی نام دارد، خودفروش و کثیف میدانند، لذا بچه های مدرسه و حتی بیولا هاردین، معلمِ کثیف و روانیِ مدرسه، دخترک را اذیت میکنند و کتک میزنند
یک اتفاق زندگی تیلی را تغییر می دهد.. استوارت پسرِ شهردارِ شهر یعنی آقای پتیمن، که پسری بی ادب و گستاخ است و همیشه تیلی را کتک میزند، گردنش میشکند و کشته میشود.. معلمِ مدرسه و بچه ها شهادت میدهند که تیلی او را کشته است... پلیس شهر، گروهبان فارات به دستورِ شهردارِ کثیف و منحرفِ شهر، آقایِ پتیمن، تیلی را از مادرش جدا کرده و از شهر به بیرون میبرند
حال 25 سال از آن اتفاق سپری شده است و تیلی بزرگ شده است و طراح لباس شده و به زبان ساده میتوان گفت که در طراحی لباس و خیاطی معجزه میکند... او از فرانسه به استرالیا بازمیگردد تا از اهالی شهر انتقام بگیرد
تنها کسانی که عاشقانه و دوستانه به تیلی نزدیک میشوند، جوانی زیباروی به نامِ تدی و همچنین گروهبان فارات هستند که تدی عاشق تیلی شده و گروهبان نیز که قلبِ مهربانی دارد و تمایلاتش زنانه است، قصد جبرانِ ستم و کاری را دارد که در گذشته به تیلی روا داشته اند
***************
عزیزانم، بهتر است خودتان این داستان جذاب را بخوانید و از سرنوشتِ آن آگاه شوید و ببینید تیلی دانیچ چه انتقام سختی از این مردمِ دروغگو و بد سیرت میگیرد و چه سرنوشتِ غم انگیزی در انتظارِ عشقِ او و تدی میباشد
آیا واقعاً مادرِ تیلی فاحشه بوده و پدرش مشخص نیست.. و یا رازی در پسِ پرده وجود دارد!؟ ... آیا واقعاً تیلی دانیچ، استوارت پتیمن را به قتل رسانده است!!؟
تنها با خواندنِ این داستان به پاسخ این پرسش ها خواهید رسید
***************
بخشی از نوشتهٔ کتاب
مالی به دخترش تیلی: وقتی تو را از من دور کردند، میتوان گفت که خودم را کشتم... ولی درنهایت به این امید ماندم که دیگر هیچوقت به این (شهر) مکان مزخرف بازنمیگردی.. دور بودنت از اینجا بهتر بود.. اگر از اینجا تو را نمیفرستادند که بروی، مجبور میشدی تا همیشه پیشِ من در بالایِ این تپه مخفی شوی... امّا به جایِ آن، اکنون میتوانی که زیبایی بیافرینی...میتوانی انسانها را دگرگون کنی.. این قدرت بسیار زیادیست.. از آن برعلیه دشمنانت در این شهر استفاده کن
---------------------------------------------
امیدوارم از خواندنِ این داستان لذت ببرید
<پیروز باشید و ایرانی>
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب داستان خیاط
خرید کتاب داستان خیاط
جستجوی کتاب داستان خیاط در گودریدز
تیلی دانیچ که در داستان هرزگاهی او را با نامِ <مرتل> نیز میشناسیم، دختربچه ای بی پدر بوده که همراه مادرش زندگی میکرده است.. مردمِ شهر مادرِ تیلی را که مالی نام دارد، خودفروش و کثیف میدانند، لذا بچه های مدرسه و حتی بیولا هاردین، معلمِ کثیف و روانیِ مدرسه، دخترک را اذیت میکنند و کتک میزنند
یک اتفاق زندگی تیلی را تغییر می دهد.. استوارت پسرِ شهردارِ شهر یعنی آقای پتیمن، که پسری بی ادب و گستاخ است و همیشه تیلی را کتک میزند، گردنش میشکند و کشته میشود.. معلمِ مدرسه و بچه ها شهادت میدهند که تیلی او را کشته است... پلیس شهر، گروهبان فارات به دستورِ شهردارِ کثیف و منحرفِ شهر، آقایِ پتیمن، تیلی را از مادرش جدا کرده و از شهر به بیرون میبرند
حال 25 سال از آن اتفاق سپری شده است و تیلی بزرگ شده است و طراح لباس شده و به زبان ساده میتوان گفت که در طراحی لباس و خیاطی معجزه میکند... او از فرانسه به استرالیا بازمیگردد تا از اهالی شهر انتقام بگیرد
تنها کسانی که عاشقانه و دوستانه به تیلی نزدیک میشوند، جوانی زیباروی به نامِ تدی و همچنین گروهبان فارات هستند که تدی عاشق تیلی شده و گروهبان نیز که قلبِ مهربانی دارد و تمایلاتش زنانه است، قصد جبرانِ ستم و کاری را دارد که در گذشته به تیلی روا داشته اند
***************
عزیزانم، بهتر است خودتان این داستان جذاب را بخوانید و از سرنوشتِ آن آگاه شوید و ببینید تیلی دانیچ چه انتقام سختی از این مردمِ دروغگو و بد سیرت میگیرد و چه سرنوشتِ غم انگیزی در انتظارِ عشقِ او و تدی میباشد
آیا واقعاً مادرِ تیلی فاحشه بوده و پدرش مشخص نیست.. و یا رازی در پسِ پرده وجود دارد!؟ ... آیا واقعاً تیلی دانیچ، استوارت پتیمن را به قتل رسانده است!!؟
تنها با خواندنِ این داستان به پاسخ این پرسش ها خواهید رسید
***************
بخشی از نوشتهٔ کتاب
مالی به دخترش تیلی: وقتی تو را از من دور کردند، میتوان گفت که خودم را کشتم... ولی درنهایت به این امید ماندم که دیگر هیچوقت به این (شهر) مکان مزخرف بازنمیگردی.. دور بودنت از اینجا بهتر بود.. اگر از اینجا تو را نمیفرستادند که بروی، مجبور میشدی تا همیشه پیشِ من در بالایِ این تپه مخفی شوی... امّا به جایِ آن، اکنون میتوانی که زیبایی بیافرینی...میتوانی انسانها را دگرگون کنی.. این قدرت بسیار زیادیست.. از آن برعلیه دشمنانت در این شهر استفاده کن
---------------------------------------------
امیدوارم از خواندنِ این داستان لذت ببرید
<پیروز باشید و ایرانی>
مشاهده لینک اصلی